کد خبر: ۷۱۰۲
۲۶ آبان ۱۴۰۲ - ۱۴:۳۰

آنقدر در پاریس نقاشی خواندم که پولم تمام شد!

احمدرضا چارق‌دوز، معروف به آسمانی، نقاش ۶۷ ساله محله شهید باهنر که اکنون در هتل‌ها نقاشی سیاه قلم می‌کشد، یک‌سال و ۶ ماه در پاریس درس طراحی آناتومی خوانده است.

نه از عنصر شهرت برخوردار است و نه ثروت که حتی با آن آثارش را قاب و کلاف کند و آن‌ها را هرچند وقت یک‌بار در نگارخانه‌های مختلف در معرض دید عموم قرار دهد.

احمدرضا چارق‌دوز، نقاش ۶۷ ساله محله شهید باهنر، است که به دور از هیاهوی روزگار سر در لاک خویش فرو برده و کیف رنگ‌و‌رورفته برزنتی مشکی‌رنگش را که پر از برگه‌های سفید و ادوات نقاشی است، بردارد و حتی در این هوای سرد زمستانی بر صندلی‌های سنگی پارک ملت یا حوالی چهارراه مهدی یا آرامگاه خواجه‌ربیع بنشیند و به بهایی ناچیز چهره رهگذران را به تصویر بکشد تا از این راه روزگار بگذراند.

چارق‌دوز که نام هنری‌اش «آسمانی» است برای اینکه دنیا را بهتر ببیند با اندک سرمایه‌اش در دوره جوانی سر از پاریس و یکی از کالج‌های معتبر هنری آن درمی‌آورد و بیش از یک‌سال در مدرسه هنر‌های زیبای این شهر آناتومی و طراحی‌اش را آموزش می‌بیند.

ذوق هنری و استعداد درونی سرپنجه‌هایش را به آزمودن و به تصویرکشیدن سبک‌های مختلف وامی‌دارد و تصاویر شگفتی از سبک سوررئال تا امپرسیونیست و... خلق می‌کند و اکنون کوبیسم فضایی را می‌آزماید.

با این همه سهم او در جامعه هنری فقط در تجلیل سالانه در مجمع هنرمندان پیش‌کسوت و آن هم با اعطای یک لوح کاغذی خلاصه می‌شود. با او که معتقد است؛ هنر کشش درونی می‌خواهد و مطالعه نقاش، چشم و مغز اوست، گفتگو می‌کنیم.

 

نقاشی‌ها؛ حاصل عمر من است

پیش از آنکه وارد خانه‌اش شوم تصورم از خانه یک هنرمند خانه‌ای خاص است. منزلی پر از هارمونی یا چیدمانی از تضاد‌های عمدی خوشایند که روح هنری را القا می‌کند.

با ورود به خانه هنرمند نقاش خیابان بسکابادی در شهرک شهید باهنر، تصویر ذهنی‌ام در هم می‌شکند و اگر آن چند کاغذ نقاشی افتاده در گوشه و کنار اتاق نبودند، باور نمی‌کردم اینجا خانه یک هنرمند است.

نه از رنگ و لعاب هنر در آن خبری هست و نه وسایلی برای زندگی حداقلی. آیینه شکسته نصب شده روی دیوار و کف‌پوش رنگ‌ورو رفته و نقاشی‌های جمع‌شده در زیر میز چوبی شکسته و بی‌رنگ، یک دنیا حرف پشت خود نهفته  دارد.

خورجینی از نقاشی هم کنار دستش آماده کرده است تا نشانمان دهد و با حالتی غرورآمیز می‌گوید: «این‌ها حاصل عمر من است. دارایی و سهم من از زندگی همین نقاشی‌هایم است و راضی‌ام به آنچه هستم.»

 

هنرمندی در در کوچه‌های گمنامی

 

از زندگی لذت می‌برم

استغنای او در عین نیازمندی ظاهری، تعالی روحی‌اش را تداعی می‌کند که در پس چهره ساده و لباس‌های مندرس، اما مرتب او پنهان شده است.

تأکیدش بر بی‌اهمیتی تعلقات دنیوی جالب است: «من معجزه خداوندم. اینکه راه می‌روم. حرف می‌زنم و با انگشتم و قدرت ذهنم نقش‌هایی را بر کاغذ خلق می‌کنم، این‌ها غیر از معجزه چه می‌تواند باشد؟

درست است تجربیات سخت و زحمات بسیار زیادی را در این سال‌های عمرم متحمل شده‌ام، اما اکنون با آنکه از لحاظ ظاهری هیچ ندارم، آرامش درونی دارم؛ و باز هم می‌گویم از خویشتن خویش راضی‌ام. چون عاشقم و از لحظات زندگی لذت می‌برم.»

 

 آثار کلاف‌نشده

- با آنکه به ظواهر دنیوی اهمیت نمی‌دهید کلاف‌کردن آثارتان که این‌طور گوشه و کنار انداخته شده یا حداقل در قاب‌های ساده برای جلوه‌گری بیشتر و نمایش آن در نگارخانه فی‌نفسه کار بدی نیست و تضادی هم با هنر ندارد؟

این کار‌هایی که گفتید، هزینه می‌خواهد و من ندارم. اگر هزینه‌های زندگی‌ام تأمین بود که در کوچه و خیابان و لابی هتل‌ها نمی‌نشستم و چهره‌های رهگذران را با سیاه‌قلم و بهایی ناچیز نمی‌کشیدم.

با همین دستمزد پرتره‌های خیابانی فقط می‌توانم کاغذ و رنگ و ملزومات اولیه نقاشی را تهیه کنم. دیگر پولی نمی‌ماند که نقاشی‌های جدید و قدیمم را کلاف کنم، چه برسد به قاب که به هیچ وجه در توان من نیست.


هنرمندی در در کوچه‌های گمنامی

 

روحیه مادی ندارم

- چرا در این سال‌ها سعی نکردید از هنرتان پول دربیاورید یا کاری انجام دهید تا به‌راحتی اولیه‌های زندگی را فراهم کنید و دغدغه معاش نداشته باشید. چون هنر و مهارت بلدید؟

آن‌طور که گفته‌ام مادیات هیچ وقت برایم مهم نبوده‌است  برای همین حاضر نیستم آثارم را که تعدادش کم نیست و در انباری خاک می‌خورد به هرقیمتی بفروشم. چون برای تک‌تکشان زحمت زیادی کشیده‌ام. اینکه گفتید دنبال پول درآوردن و این‌طور برنامه‌ها نبودم، چون روحیه‌ام این نبوده است و نیست.

 

تولد یک تصویر

- تولد یک تصویر چگونه در دست‌های شما اتفاق می‌افتد؟

این اتفاق پیش از آنکه در دستانم رخ دهد در دلم رخ می‌دهد؛ چون معتقدم خداوند مرا عاشق و برگزیده آفریده و هر آنچه خلق کنم شاهکار اوست.

 

- در نقاشی‌هایتان نوعی زندگی و طراوت به چشم می‌خورد. در یکی از آثارتان در سبک کوبیسم حتی از گوشواره زن غافل نشده‌اید یا مینیاتورهایتان اجزا در کنار هم نشسته‌اند، هم از حیث رنگ و هم از نظر هماهنگی و اندازه؟

این‌ها همه از عشقی است که در قلبم انباشته شده است. فراموش نکنید یک نقاش از پیش نمی‌داند چه نقاشی خواهد کرد. مخاطب برای اینکه عمق آثارش را بفهمد باید حسش را به کار گیرد، نه درک و منطقش را.

از طرفی رنگ‌ها به نقاشی جان می‌دهند و این چینش رنگ‌ها ممکن است برای هرکسی مفهومی داشته باشد. من در آثارم اجازه داده‌ام هر کسی برداشت خودش را از اثر و رنگ‌ها و ترکیب‌ها داشته باشد.

 

یک سال و ۶ ماه در سن‌ژرمن

- چطور و چه کسی استعداد هنری‌تان را در زمینه نقاشی کشف می‌کند؟

نوجوان ۱۳ ساله‌ای بودم و در دبیرستان امیرکبیر قوچان درس می‌خواندم. مهدی هراتی، معلمم، استعدادم را فهمید اعتماد کرد و قلم به دستم داد. حافظه خوبی داشتم و هرچه می‌گفت، فوری یاد می‌گرفتم.۱۷ ساله که شدم به مشهد آمدم و در دکان تابلونویسی «خالقی» واقع در ایستگاه سراب عکس بزرگ می‌کردم، اما این‌کار مرا راضی نمی‌کرد.

بعد خدمت سربازی، در سازمان ناشنوایان باغچه‌بان فلکه رازی مشغول کار شدم. ۲۱۰۰ تومان حقوق می‌گرفتم. درآمد بدی نبود. این‌کار هم مطابق میلم نبود. برای همین با پولی که پس‌انداز کردم ویزا گرفتم و به پاریس رفتم.

 

- از بین این همه شهر چرا پاریس را انتخاب کردید؟ قرار بود پاریس‌رفتن چه کمکی به شما و هنرتان بکند؟

این‌کار بی‌مقدمه و ناگهانی نبود. از همان دوره نوجوانی یکی از آرزوهایم دیدن موزه‌های پاریس و تماشای آثار مشاهیر نقاشی جهان بود. چند ماه زبان فرانسوی را دوره دیدم و یاد گرفتم.

بعد سفر به پاریس، همان‌جا زمینه آموزشم فراهم شد و یک‌سال و ۶ ماه در مدرسه هنر‌های زیبای خیابان «سن ژرمن» این شهر درس طراحی آناتومی خواندم. پولم که تمام شد به ایران برگشتم. خانواده‌ام هم توان مالی نداشتند حمایتم کنند.

 

«آسمانی» در کوچه‌های گمنامی

 

 

کوبیسم و خداشناسی

- چرا در میان آثارتان بیش از همه چهره‌نگاری دیده می‌شود؟

از دیرباز تاکنون برای امرار معاشم چهره‌نگاری می‌کنم. تخصصم هم آناتومی به‌ویژه چهره است، اما خودم را به چهره محدود نکرده‌ام. طبیعت و... هم می‌کشم.

 

- تعریف شما از هنر چیست و خودتان از میان سبک‌های هنری نقاشی کدام را بیشتر می‌پسندید؟

هنر یک کشش درونی و بیان عواطف و آفریننده زیبایی است تا انسان بتواند سختی‌های راه را تحمل کند و مسیرش را ادامه بدهد.

تقریبا همه سبک‌های هنری را کار کرده‌ام. رئال، سوررئال، امپرسیون و... اکنون هم کوبیسم کار می‌کنم. کوبیسم سبکی چند وجهی است که به‌شدت به آن علاقه‌مندم و وحدت در عین کثرت است و عشق به خداوند و جمال آفرینش در آن تجلی است. منشأ کوبیسم، خداشناسی است.

ارائه اثر در مسجد کبود ارمنستان

- سهم مطالعه‌تان از هنر نقاشی چه اندازه است؟

 با زندگی‌نامه و آثار هنرمندان جهان بیگانه نیستم، اما فراموش نکنید مطالعه نقاش، خوب دیدن است؛ یعنی کارکردن ۲ عضو چشم و مغز و به‌کار‌گیری همه حواس.

 

- هیچ وقت زمینه‌ای پیش نیامده تا در برهه‌ای آن‌ها را در نگارخانه به نمایش بگذارید؟

۴ سال پیش به‌واسطه رایزن فرهنگی، آثارم را در نمایشگاهی در مسجد کبود ارمنستان به نمایش گذاشتم. یک سال قبل آن هم در نگارخانه آرتین مشهد آثارم را در معرض دید عموم قرار دادم. هر ۲ این‌کار از طریق دوستانی بود که به من محبت داشتند، چون نه در پی عرضه کارهایم بوده‌ام و نه هزینه‌اش را داشته‌ام.

 

 ۳۰۰ اثر بدون کلاف

- برای تماشای آثار دیگر هنرمندان به نگارخانه می‌روید؟

چندی پیش برای تماشای آثار کامران یوسف‌زاده، هنرمند نقاش ایرانی مقیم نیویورک، به تهران رفتم. مجموعه آثار فاخری ارائه داده بود. خیلی دوست داشتم خودش را ببینم که نشد.

 

- از نوجوانی تاکنون طراحی می‌کنید و نقاشی می‌کشید. به گفته خودتان، بیش از ۳۰۰ اثر هنری در کارتن بدون کلاف است. در این سال‌ها هیچ نهاد یا سازمان مردم‌نهادی شما و آثارتان را ندیده است؟

اگر هم بخواهند هنرمند را ببینند نمی‌بینند. گرچه من از هیچ کسی توقعی ندارم. در نمایشگاه پیش‌کسوتان که هر ساله در مجتمع فرهنگی امام رضا (ع) برگزار می‌شود، با اهدای لوح سپاسی از من حمایت می‌کنند! ببینید واضح‌تر بگویم هنرمند نباید دغدغه معاش داشته باشد.

چرا من با این سن و سال برای کشیدن چهره، آن هم با حداقل دستمزد از این پارک به آن چهارراه پرآمدوشد بروم؟ سال‌ها قبل هر چهره را ۲۰۰ تومان می‌کشیدم و روزی چند سفارش کار داشتم.

اما اکنون هفته‌ای یک مشتری به تورم نمی‌خورد. خیلی ناگوار است هنرمندی به سن و سال من حتی خانه‌ای نداشته باشد یا اجاره‌بهای خانه‌اش را در نقطه‌ای از حاشیه شهر و دور از همه، دوروبری‌هایش بپردازند.

یادتان نرود معمولا هنرمندان دنبال تبلیغ و فضای مجازی و این طور برنامه‌ها نیستند. یعنی اگر خودشان بخواهند روح هنری‌شان اجازه نمی‌دهد.

 

- آرزوی «آسمانی» چیست؟

کار‌های ناتمامم را تمام کنم. حاضرم کسی پا پیش بگذارد و آثارم را دراختیار بگیرد و حفظشان کند و در نمایشگاهی ارائه دهد. ۴۰ درصد از سهم سود آن را به او می‌دهم. چون بعد من کسی نیست این‌ها را حفظ کند و معلوم نیست چه بلایی بر سر آثارم می‌آید.

هنرمند محله شهید باهنر در آستانه ۷۰ سالگی است. آب‌مروارید سوی چشمانش را کم کرده و آثار لرزه بر دست‌هایش پیداست. موضوعی که او خوب می‌داند، اما به روی خودش نمی‌آورد. همسایه‌ها که گاه خود به نان شب محتاج‌اند نگران حال هنرمند محله‌شان هستند و این همه بی‌محلی به هنر صدای آن‌ها را نیز در آورده است.

از اینکه در این سال‌ها هیچ کسی برای حمایت از هنر این هنرمند «آسمانی» که در گمنامی به سر می‌برد، قدم پیش نگذاشته تا او در این سن و سال با این سوز سرما روانه کوچه و خیابان نشود و با خود فکر نکند که اگر جایی دیگر در این کره خاکی زندگی می‌کرد  شاید حمایتی از او می‌شد.

 

* این گزارش دوشنبه ۳ دی ۱۳۹۷ در شماره ۳۲۰ شهرآرامحله منطقه ۶ چاپ شده است.

کلمات کلیدی
ارسال نظر